
زبان گويا در حال خواب
نكتهاى از شعور و نطق ملكوتى بگويم: هدهد وقتى با سليمان سخن مىگفت نه اينكه خيال كنيد با تكه گوشت لاى منقارش مىگفت ملكوتش دارد مىگويد وقتى آشكارتر گفتهام اگر كسى باورش نمىشود كه غير از زبان مىشود حرف زد، حرف زدن در خواب را دقت كند. خودت در خواب مكرر برخورد كردهاى، دهنت روى هم است ولى سخن مىگوئى اگر سخن گفتن مخصوص زبان است، پس دهنت كه روى هم است معلوم مىشود روحت هم نطق دارد، روحت هم گوش شنوا دارد، نطق منحصر به اين تكه گوشت نيست، نفس هم نطق دارد، ملكوت آدمى و هر حيوانى نطق دارد.
درباره مورچه و سليمان نيز قرآن گواه مطلب است. جناب سليمان با آن قشون جن و انس تا از دور پيدا شدند در صحرائى كه پر بود از اين مورچهها، سلطانشان فرياد كرد اى مورچگان خطر! زود به لانههايتان برويد كه اگر بمانيد، لشكر سليمان شما را پامال مىكند باد اين صدا را به گوش سليمان رسانيد. سليمان گفت برويم پهلويش، آمد پهلوى جناب رئيس، فرمود: رئيس مورچهها (اين روايت را كه مىگويم از امام صادق (عليه السلام) نقل شده) مرا مىشناسى؟ گفت تو نبى خدا هستى. فرمود: آيا مىدانى من ظلم نمىكنم؟ گفت بلى مىدانم، فرمود چطور اعلان كردى به مورچهها، گفت نه اينكه گفتم مورچهها بروند لانه هايشان كه به آنها ستم نشود بلكه اگر مورچگان دستگاه سلطنتى تو لشكريان ترا ببينند، ديگر از شكر مىافتند هميشه بايد نگاه پائينتر كرد. نرو آنجائى كه قصر و مبل و پارك است، وقتى رفتى آنها را نگاه كرد خودت را كم كم فاقد همه چيز مىدانى، گفت آى سليمان مىدانى چرا خدا باد را مسخر تو كرد كه بساط سلطنتى تو را ببرد(60) از صبح باد قوى بساط سليمان را بلند مىكرد تا شام حركت مىكرد نهار را بابل مىخورد از بابل حركتش مىداد، عصرانه را استخر فارس مىخورد يك ماه راه را صبح تا شام مىرفت. مورچه گفت: سليمان، مىدانى خدا چرا باد را مسخر كرد بساطت را حركت بدهد سليمان فكرى كرد فرمود نمىدانم. گفت براى آنكه مغرور نشوى، بدانى سلطنت تو روى باد است. دنبال سلطنتى بگرد كه تكيهات قوى باشد، زوال و فنا نداشته باشد سلطنتى بخواه كه عزلى نداشته باشد آنهم در بهشت است.
مورچهاى كه كلمه حكمت به سليمان مىگويد از جنبه ملكوت اوست نه ملكش، ملك ظاهرى يك مورچهاى بيش نيست، ملكوتش هستيش، غيبش، جهت الهيهاش است. آنچه را كه ملكوت اشيا است ذكر خدا، حمد خدا، ليكن آنكه مهم است ملك آدمى است، يعنى آدمى به اين زبان گوشتيش آنچه ملكوت مىگويد آن را آشكار بكند اين سعادت است.
خدا در قرآن مىفرمايد: با اين زبانتان بگوئيد سبحان الله، الحمدلله وگرنه باطنتان و باطن جميع اشيا همه مىگويند: سبحان الله الحمدلله در عدة الداعى(61) است كه وقتى جناب سيمان روى همين بساط كذائى در هوا حركت مىكرد دهقانى بيل دستش بود آبيارى مىكرد صداى كبكبه بساط سليمان را شنيد نگاه بالاى سرش كرد گفت سبحان الله خدا چه ملك عظيمى به سليمان داده، باد سخنش را به گوش سليمان رساند سليمان به باد امر كرد او را پايين بياورد همانجا بساط پائين آمد خودش رو به دهقان آمد دهقان سليمان را ديد ادب و احترام كرد فرمود: چه گفتى؟ گفت، گفتم: خدا به پسر داود چه ملك عظيمى داده است (حاصل روايت شريفه) فرمود به تو بگويم: اگر مؤمن از روى ايمان يك دفعه بگويد سبحان الله، بهتر است از تمام ملك پسر داود.
نظرات شما عزیزان:
موضوعات مرتبط: <-CategoryName->
برچسبها: <-TagName->